تو هر روز صبح باید بلندشی با نوک پنجه بری آشپزخونه برام یه استیک درست کنی بیاری برام تو رختخواب بری بیرون کارکنی مزدتو درسته تقدیمم کنی باید بدنمو با روغن خوشبو مشت و مال بدی باد بزن بیاری بادم بزنی بدویی کلیسا ؛ زانو بزنی و بگی : خدیا ؛ ممنونم که این مرد رو به من دادی .من به این می گم عشق واقعی واقعی و شیرین البته این عشقی نیست که دارم ... ولی این عشقه که لازم دارم . می خوام غروبا که برمیگردم خونه یه غذای خوب و کافی آماده باشه شراب و قرقاول بریون بهم بگی ؛ شل این سوزیه این هم نل هر دوتاشونو برای تو آوردم به عنوان هدیه برای تو من به این می گم عشق واقعی واقعی و شیرین البته این عشقی نیست که دارم ... ولی این عشقه که لازم دارم .
اگر کسی به من تهمت زد که بازنش ریختم رو هم و اسلحه شو به طرفم نشونه گرفت دلم می خواد بپری وسط تا گلوله بخوره تو قلب خودت وقتی می افتی زمین و داری می میری دلم می خود نگام کنی و بگی :
... شل ببخشین که فرشتو کثیف کردم لطفا فقط جسدمو بنداز بیرون من به این می گم عشق واقعی واقعی و شیرین البته این عشقی نیست که دارم ... ولی این عشقه که لازم دارم .
"شل سیلوستر استاین"
اینجاست که خواجه می گوید :
یک قصه بیش نیست غم عشق و ای عجب
کز هر دهان که می شنوم نا مکرر است
خیلی باحال بود!