ماشین را نگه داشت و گفت که باید نظرش را در مورد زن ایده آلش بگوید.
گفتم بفرما. گفت من از زنی خوشم می آید که موقعیتها را خوب بفهمد.
گفتم که منظورش را نمی فهمم و دستم را عقب کشیدم. گفت مثلاً در
آشپزخانه یک کدبانو باشد و در اتاق پذیرایی مثل یک خانم باشد نه یک آشپز.
در اتاق مطالعه یک زن متفکر و دانا و در اتاق خواب مثل یک...
حرفش را تند و با تحقیر قطع کردم : مثل یک هرزه.
از حرفم جا نخورد. با خستگی روی فرمان قوز کرد:زنی که فکر می کند در
اتاق خواب باید دانشمند و فیلسوف باشد احمق است.
نقل از: امشاسپندان